شهید پنجعلی اکرمی قوشچی

شهیدی که اجازه شهادتش را از حضرت معصومه سلام الله علیها دریافت کرد.

شهید پنجعلی اکرمی قوشچی

شهیدی که اجازه شهادتش را از حضرت معصومه سلام الله علیها دریافت کرد.

در این وبلاگ به زندگی شهید پنجعلی اکرمی قوشچی خواهیم پرداخت.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

شهید عالیقدر پنجعلی اکرمی از معدود بچه‌های انقلابی قوشچی بود که علیرغم سن کم در مبارزات علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین بسیجیان و جهادگران قوشچی بود. همچنین از اولین افرادی بود که از قوشچی به عضویت سپاه درآمد.

ایشان شخص فرهنگی بود و در بخش روابط عمومی سپاه فعالیت می­کرد. با این همه در همه پاکسازی­ها و درگیری‌های تحمیلی گروهکها داوطلبانه شرکت می­کرد. در اندک زمانی که فرصت می­یافت و به قوشچی می­آمد؛ در فعالیت‌های داوطلبانه جوانان مسلمان قوشچی از قبیل جمع‌آوری محصول کشاورزان بی­‌بضاعت، احداث خانه معلولین، محرومین و فاقدین مسکن شرکت می­‌کرد.

اولویت اول آن شهید بزرگوار در همه حال صیانت از انقلاب اسلامی بود و همه محاسن دنیا را در پناه انقلاب اسلامی لذت بخش می­دانست و بدون انقلاب، دنیا برای وی بی­‌معنا بود و همواره آن را تکرار می­کرد و به صراحت می­‌گفت: «پاسداری از ارزشهای انقلاب و حفظ انقلاب اسلامی به حیات ما معنا می­بخشد.»

 آگاهی و معلومات مذهبی او  بحدی بود که با وجود ایشان در بحث‌های ایدئولوژی با نیروهای چپ کم نمی‌آوردیم. یادم هست روزی چریک‌های فدائی خلق در روستای کهریز به تحریک مردم علیه انقلاب اسلامی می­‌پرداختند که به اتفاق او در روستاهای مزبور حضور یافته و به خنثی کردن بیانات آنان پرداختیم که استدلال و منطق مذاکره آن شهید کم نظیر و تأثیر گذار بود.

با وجود سختی کارهای روزانه او، همیشه در کمین‌های شبانه گردنه قوشچی جهت حفظ پاسگاه و حوالی پادگان قوشچی برای خنثی کردن عملیات گروهکها علیه آن پادگان شرکت و اکثر اوقات تا اذان صبح بیداری می­کشید. احساس مسئولیت و پشتکار وی چنان بود که اکثر اوقات مسئولیت این مأموریت به عهده آن شهید بوده است. این وظیفه تا پاکسازی سلطنت طلب­ها در پادگان و اطمینان از ایمان پرسنل مدافع پادگان که این مهم بر دوش نیروهای داوطلب قوشچی بود، به طور مستمر، دائمی و جدی بر دوش آن شهید بوده است (یعنی قبل از اشتغال در سپاه ارومیه و در اوایل انقلاب اسلامی).

او با وجود اینکه نامزد بود سعی می­‌کرد به نحوی در همه­ برنامه‌های حمایت از مستضعفان محل مشارکت کند. شهید پنجعلی اکرمی سالار و سرور شهدای قوشچی محسوب می‌­شود. اخلاص و جانفشانی او برای همه آشکار بود. جدیت او در دفاع از انقلاب اسلامی، دشمنان را واداشت شهادت وی را بسیار مظلومانه و وحشیانه رقم بزنند چرا که خارچشم آنان بوده و کینه­ سختی از وی داشتند. روحش شاد و یاد گرامی باد.

به روایت یادداشت‌های

مرحوم زلفعلی بابایی قوشچی

  • حسین غفاری

پنجعلی از جملهٔ کسانی بود که بسیار در معرفت حق تعالی خودش را بالا کشید.

در نیمه دوم بهمن ماه سال ۱۳۶۰ در آخرین روزهای دوره آموزشی پاسداری در پادگان آموزشی، ما را به اردوگاه صحرایی بردند و در یک جای کوهستانی چادر زدیم. هر روز در کلاس های مختلفی شرکت می‌کردیم. صبح یکی از روزها به طور اتفاقی فهمیدیم که قرار است شب آینده شبیخون و آموزش عملیات در شب و شرایط سخت انجام شود. مخفیانه سوزن اسلحه‌هایمان را در آورده و در داخل کیسه خواب گذاشتیم و با بقیه هم دوره‌ای‌ها به کلاس روزانه رفتیم.

در غیاب ما مسئولین آموزشی از تمام اردوگاه، تفنگ‌ها را جمع و سوزن‌هایشان را درآورده بودند. عصر، همه اردوگاه را به خط کردند و گفتند همه با تمام تجهیزات و اسلحه آماده باشند. همه رفتیم و اسلحه و تمام تجهیزاتمان را برداشتیم و دوباره به صف شدیم. بچه‌ها موقع بازدید اسلحه‌ها متوجه شدند که سوزن اسلحه‌ها برداشته شده، موضوع را که به مسئولان آموزشی گفتند، آنها پاسخ دادند: بی مبالاتی از خودتان است باید در اردوگاه نگهبان می‌گذاشتید، بلکه بجای مربیان، دشمن وارد اردوگاه می‌شد؟! من و پنجعلی به مسئول آموزش گفتیم ما سوزن اسلحه‌هامون را برداشته بودیم تا از اسلحه خودمان بر علیه خودمان

کسی نتواند استفاده کند،

او که تا آن لحظه، از کامل بودن سلاح ما خبر نداشت گفت: حالا که اینجور شد شما دو تا نمی‌خواهد همراه ما بیابید، بمانید و از اردوگاه  حفاظت کنید.

همه اردوگاه به ستون یک از کنار ما به جای نا معلوم و خیلی دوری  رفتند.

آرام آرام غروب شد و تاریکی همه جا را گرفت، به نوبت نمازهایمان را  خواندیم و مشغول گشت زنی در اطراف اردوگاه شدیم. هوا خیلی سرد بود و برف همه جا را سفید پوش کرده بود ما دو نفر در خلاف جهت همدیگر حرکت می‌کردیم و تا جایی که مشرف به اطراف بود می‌رفتیم و دوباره به طرف چادرها بر می‌گشتیم. تا اینکه به همدیگر می‌رسیدیم و بعد از احوالپرسی مختصری مسیرمان را ادامه می‌دادیم.

آن شب تا صبح به همین منوال بدون هیچ استراحتی گشت زنی کردیم و عجیب اینکه در یک شب در جاهای مختلف آن کوهستان وضعیت هوایی و دمایی مختلفی را تجربه کردیم!

در خط الرأس ها هوا سرد و کولاک بود، در بعضی جاها بارشی نبود ولی بسیار سوز سرد بود.

شهید اکرمی قوشچی و قلی پور

کم کم هوا گرگ و میش شد و فهمیدیم که وقت نماز صبح شده، پنجعلی جایی را به من نشان داد و گفت: من در بالا نگهبانی می‌دهم شما برو پایین کنار چشمه، مثل گوشه‌ای از بهشت است، نمازت را بخوان و بیا بالا تا من هم بروم نمازم را بخوانم، رفتم کنار چشمه، واقعأ هیچ خبری از سرما و برف نبود. حتی پایین چشمه سبزی تازه هم بود، نمازم را سریع خواندم و دوباره آماده گشت زنی شدم.  پنجعلی هم رفت نمازش را خواند، آن شب از فاصله خیلی دور صدای انفجار و  رگبار مسلسل می شنیدیم و حسابی نگران دوستانمان بودیم ولی به لطف خدا بر استرس‌مان غلبه کردیم و با ذکر صلوات، صبر کردیم تا اینکه حدود ساعت ۹ صبح ، همه دوستان و مربیان به سلامتی به اردوگاه برگشتند.

آن شب در خاطره من با چندین تجربه و تعجب از رفتار شهید پنجعلی اکرمی قوشچی ثبت شد.

شهید شدن آسان نیست. بصیرت، ایمان، یقین و عمل صالح با نیت الهی و مطابق سیره و سنت نبوی می‌خواهد که نصیب هر کسی نمی‌شود ، امیدوارم خداوند مهربان، این شهید و دیگر شهدای اسلام را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد و عاقبت امور همه ما را  با ظهور منجی بشریت ختم به خیر نماید، ان شاء الله.

به روایت پرویز قلی پور

شهریور ماه ۱۴۰۳

  • حسین غفاری

چه پر روزی است این شهید بزرگوار ،

چراکه در هر دوره پاسداری که برای همشهریان یا دوستان برگزار میشود، اینگونه از این شهید بزرگوار یاد و ضیافت می کنند.

چند نفر از همسایه ها هم در گروه های مجازی که بالغ بر ۵۰ یا ۱۰۰ نفر هستند، برایش ختم قرآن کریم برپا می کنند.
از خداوند متعال آرزوی شفاعت این شهید بزرگوار برای دوستدارانش مسالت می کنم‌ . 

  • حسین غفاری

هر دوی ما از روستا برای ادامه تحصیل به شهر آمده بودیم. برای همین در شهر خانه اجاره کرده و اغلب با هم بودیم. مدت 6 سال با شهید پنجعلی اکرمی قوشچی با هم بودیم. هیجکس از دوست شدن و یا دوست بودن با او پشیمان نمی‌شد. حتی بچه‌های چپی هم به ایشان احترام خاصی قائل بودند.

برخورد مهربانانه او زبانزد همکلاسی‌ها و حتی دبیران بود. من ندیدم زبانش به ناسزا و یا حرف زشت باز شود. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، نمازهایمان را در اول وقت می‌خواندیم.

حالا که فکر می‌کنم انگار همان 6 سال اندازه  60 سال بود. مدیون خصوصیات اخلاقی شهید اکرمی هستم. واقعاً او شهیدانه زندگی کرد. با اینکه در اوج جوانی بودیم ولی هیچوقت آن متانت و سر به زیری را از دست نمی‌دادیم. بنده از اخلاق نیکوی ایشان خودم را ساختم.

دبیرستان را که تمام کردیم من به تهران رفتم. مدت­ها بود که از پنجعلی خبر نداشتم. در دوره آموزش نظامی بودم که خبر شهادت مظلومانه وناجوانمردانه این عزیز را از طریق روزنامه مطلع شدم و تا روزها در شوک بودم. یک دوست ویک برادر را از دست داده بودم. نتوانستم در مراسم این شهید و یارانش شرکت کنم و این برایم سنگین آمد.

 

به روایت آقای عسگر یوسفی گنج آباد

 

  • حسین غفاری

 از راست شهید پنجعلی اکرمی قوشچی، سیف الدین حسین خانی

 

آقای اکرمی قوشچی خیلی مرتب و منظم بود.

لباس سبز پاسداری برای تن او آراسته بود.

ایشان را خیلی کم می‌دیدم. اما در همان فاصله‌های کوتاه می‌شد به نظم و ترتیب او پی برد.

من مسئول انبار اسلحه و پوشاک در سپاه بودم، پاسداران موقع استراحت اسلحه را تحویل انبار می‌دادند و دوباره موقع خدمت اسلحه را از انبار تحویل می‌گرفتند.

 

به روایت حاج اسماعیل طیب

  • حسین غفاری

نفر اول از راست شهید پنجعلی اکرمی قوشچی، دبیرستان امیر کبیر (دوران دانش آموزی)

انسان کم حرف و در عین حال صادقی بود.

همین خصوصیات اخلاقی بود که از همان سالهای 54 و 55 که با هم بودیم او را بالا برد و بالا برد تا به انقلاب رسیدیم.

زندگی شهیدانه پنجعلی اکرمی او را به شهادت رهنمون کرد.

وقتی سردار شهید قاسم سلیمانی گفت: «شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود.»

فهمیدم که برادرمان اکرمی قوشچی چنین زیست و چنان شد.

به روایت فرهاد وجدان قوشچی

 

  • حسین غفاری

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا  بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، مرده ما هستیم و آن ها نزد خدا زنده اند و روزی می خورند.

شهدای حکی ، جزو انسان های ارزشی و پر تلاش در عرصه رسانه، روابط عمومی که در تبلیغات سپاه مشغول خدمت بودند. برای بنده توفیقی بود تا به عنوان فردی از طرف معاونت آموزش وقت، برای گذراندن دوره تبلیغات و روابط عمومی، در جمع این دوستان حاضر شدم. آشنایی که رفقای روابط عمومی و تبلیغات، علی الخصوص جناب آقای «اکرمی قوشچی» که از فرهیختگان آن جمع بود، در تمامی عرصه ها، مخصوصا عرصه های تبلیغی، فرهنگی و بصیرتی در اون موقع، فعالیت چشم گیری داشت.

در جلساتی که می شد، تحلیل های در آن زمان ارائه می داد که شاید بشود گفت منحصر به فرد بود.

ماموریت ها به تفکیک بود، ولی جمع، یک جمع منسجم، ولایی و پا در رکاب بود. علیرغم این که این ها رسالتشان، عرصه ی فرهنگ و تبلیغ و نشر بود، منتها وقتی که لازم شد این ها لباس رزم بپوشند، قلم و جوهر را کنار گذاشتند و اسلحه را برداشتند، برای دفاع از کیان و ناموس جمهوری اسلامی ایران و این ها، مردان مردی بودند که از ماموریت شانه خالی نکردند و رفتند و شهادت این شهداء، مظلومانه بود و شکنجه هایی که دشمنان و افرادی که شاید داعشی های اون زمان بودند، در مورد این شهداء انجام دادند.

در میان این شهدا یکی هم شهید سلماسی بود که وقتی پیکر او را  به تهران می بردیم، آثار شکنجه را که در روی بدن وی دیدیم، سبعیت و دناعت دشمن را به عینه مشاهده کردم که این بزرگواران را شکنجه های عجیبی کرده بودند.

آن فردی که به نیابت از حزب منحله اونجا بوده است، کرارا از این شهدای گران قدر می خواسته که شما به امام خمینی(ره) اهانت کنید، ولی تک تک این ها رد می کردند و وفاداری خودشان را نسبت به انقلاب و نظام و امام خمینی(ره) اظهار می کردند. به سبب این موضوع، این افراد را مورد شکنجه قرار دادند و آخر سر هم منجر به شهادت این عزیزان شد.

مطمئنا شهداء به ما نیاز ندارند. چون آن ها «عند ربهم یرزقون» هستند. ما هستیم که به این شمع ها، ما هستیم که به این شاخص ها، ما هستیم که به این ستاره ها احتیاج داریم و شهدایی مثل«شهید اکرمی قوشچی» و سایر شهدای گرانقدر، این ها شهدای عقیده و ایمان هستند و در جای خودشان، یک ستاره ی نورانی و یک فردی هستند که می توانند برای نسل های سوم و چهارم انقلاب به عنوان یک سکو، به عنوان یک شمع و به عنوان چراغ راه مطرح شوند. مطمئنا ما تا قیام و قیامت، نیازمند این هستیم که آثار این شهداء، افکارشان و فکرشان را واکاوی کنیم و آن ها را در زندگی مان مورد عمل قرار دهیم. ان شاء الله.

 

بخشی از مصاحبه با جناب سرهنگ «حق دوست» در مهر ماه سال 1396

  

  • حسین غفاری

 

هر سال دوم شهریورماه که از راه می رسد یاد و خاطره شهدای حکی در منطقه ارومیه خودنمایی می کند. 14 شهیدی که در پاکسازی منطقه به اسارت ضدانقلاب درآمده و برخی با بدترین وضع شکنجه و به شهادت رسیدند. 

یاد و نام این سرداران گمنام سرافراز گرامی باد.

  • حسین غفاری

پنجعلی اکرمی قوشچی پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان حر شهرستان خوی از 27 بهمن ماه سال 1360 کار خود را در واحد روابط عمومی سپاه ارومیه آغاز می کند.

کارت شناسایی صادر شده برای ایشان که تا تاریخ 30 تیرماه 1361 اعتبار داشته توسط آقای صادقی (محمد صادقی یخدان، فرمانده وقت سپاه ارومیه) امضاء شده است.

شورای فرماندهی و در رأس آن آقای حمید صداقت پیشه بعد از ماجرای آمدن شهید محلاتی به ارومیه در اواخر بهمن ماه 1359 و تصفیه سپاه، آقای حسین علایی به عنوان فرمانده جدید معرفی می­شود که ایشان هم در اواخر سال 1360به تهران منتقل شده و جای او را محمد صادقی می­گیرد.

آقای صادقی نیز در اواخر سال 1361 برای ورود به انتخابات مجلس از سپاه کنار رفته و تا حدود 3 ماه آقای پرویز فتاح سرپرستی سپاه را بر عهده می گیرند.

با ایجاد قرارگاه بعثت آقای رحیم قربانی فرماندهی قرارگاه و سپاه را از سال 1362 برعهده گرفته و پس از ایشان مرحوم ناصر شعبانی و پس از ایشان هم اسماعیل احمدی مقدم و غلام جلالی فرماندهی سپاه ارومیه را بر عهده می گیرند.  

پس از آن نیروی مقاومت و نیروی زمینی سپاه پاسداران از هم منفک شدند و فرماندهی سپاه استان و فرمانده سپاه ارومیه از هم تفکیک می شوند.

 

  • حسین غفاری

پادگان آموزشی حر شهرستان خوی

نشسته از راست: میرغفاری، پنجعلی اکرمی، بهرعلی حسینی

 

پادگان آموزشی حر شهرستان خوی

ایستاده از سمت چپ نفر سوم

 

پادگان آموزشی حر شهرستان خوی

نفر ایستاده پنجعلی اکرمی

 

پادگان آموزشی حر شهرستان خوی

.................................................

 

پنجعلی اکرمی قوشچی یکی از افراد فعال در عرصه ورزش و رزم بودند و در رشته های بوکس، کاراته و والیبال تبحر ویژه ای داشتند. بعد از اخذ مدرک دیپلم در سال 1360، از طریق سپاه ارومیه در مرکز آموزشی حرّ شهرستان خوی حضور یافته و دوره های فشرده چریکی و تاکتیکی نظامی را گذرانده و به توانایی های نظامی خود افزودند.

با توجه به فضیلت و کاردانی ایشان، در بخش روابط عمومی و تبلیغات سپاه به ایشان مسئولیت داده شد و بدین ترتیب بیش از پیش توانستند در تبلیغ دین مبین اسلام و پاسداری از ارزش های آن گام بردارند.

وی در مساجد شهر و روستا حاضر شده و به نونهالان این مرزوبوم درس قرآن و اصول دین آموزش می­دادند. مدتی هم در پادگان آموزشی مالک اشتر ارومیه به عنوان مربی آموزشی-عقیدتی و نظامی مشغول بوده­اند. بنا به گفته آشنایان، بطور نامحسوس به افراد بی بضاعت و بی سرپرست سرکشی کرده و با کمک مالی اندکی که داشت، به آنها دلداری می­دادند.

 

 

 

  • حسین غفاری