نشسته ازراست میرصالح غفاری،شهیدپنجعلی اکرمی،حاج بحرعلی حسینی
ایستاده ازراست آقایان امیرعلی خوشبختی، محمدگلستانی،حمیدرضا اصغری،؟،؟
قبل از ورود به مجموعهٔ سپاه بنده شهید اکرمی را نمیشناختم.
بعداز عضویت در سپاه پاسداران به اتفاق دوستان در مرکز آموزشی پادگان حر حضور پیدا کرده و بعداز اینکه با خصوصیات اخلاقی همدیگر آشنا شدیم؛ صمیمیت خاصی بین ماچند نفر مخصوصا آقای پنجعلی و آقای حمیدرضا اصغری ایجاد شد، بچهها از ارومیه سلماس و خوی بودند.
در پادگان یک روحانی داشتیم فرمودند بیایید باهم یه عکس یادگاری بگیریم. همگی عکس گرفتیم و ایشان اظهار داشتند که بیایید بین همگی صیغه اخوت بخوانم.
بعداز اتمام فرمودند که ماهمگی باهم برادر شدیم وهمدیگر را رها نمیکنیم. تا اینکه خدا رحمتش کند شهید پنجعلی آمد و دست بنده را گرفت و به حاج آقا گفت که حاج آقا صیغهٔ من و بحرعلی را باید مجزا بخوانی و اشاره به حمید هم کرد و گفت شما هم بیایید. حمید هم آمد، یکی دست راستم و یکی هم دست چپم را گرفتند ومن را وسط انداختند.
حاجآقا برای ما سه نفر صیغهٔ برادری قرائت کردند.
شهید پنجعلی رحمت الله علیه خیلی شخصیت بالایی داشتند. روشنفکر بودند و خیلی منطقی،و حرکتهای ایشان خیلی باحساب و کتاب بود و چندبار هم پیشنماز ما شدند. یکبار هم بنده را هول دادند جلو که شما هم پیشنماز ما شوید.
در اردوگاه اکثرا باهم بودیم که بعد از اتمام دورهٔ آموزشی تقسیم شدیم. پنجعلی افتاد قسمت عملیات و ما هم شدیم نیروی ستادی. روزگار غریبی بود. بعدها گهگداری در محوطهٔ سپاه و یا در سالن غذاخوری کم و بیش همدیگر را میدیدیم و احوالپرسی میکردیم.
شهادت زود اینها را چید و برد و فرصت نشد تا آنطور که شاید و باید آن مردان مخلص دیده شوند!
و شهادت به حق نصیبشان شد. روحشان شاد و نام و یادشان گرامی باد.
ان شاءالله که شفاعت شهیدان روزی ماهم بشود.
به روایت: حاج آقا بحرعلی حسینی
- ۰ نظر
- ۲۶ آبان ۰۳ ، ۱۹:۴۲