شهید پنجعلی اکرمی قوشچی

شهیدی که اجازه شهادتش را از حضرت معصومه سلام الله علیها دریافت کرد.

شهید پنجعلی اکرمی قوشچی

شهیدی که اجازه شهادتش را از حضرت معصومه سلام الله علیها دریافت کرد.

در این وبلاگ به زندگی شهید پنجعلی اکرمی قوشچی خواهیم پرداخت.

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

نشسته ازراست میرصالح غفاری،شهیدپنجعلی اکرمی،حاج بحرعلی حسینی

ایستاده ازراست آقایان امیرعلی خوشبختی، محمدگلستانی،حمیدرضا اصغری،؟،؟

 

قبل از ورود به مجموعهٔ سپاه بنده شهید اکرمی را نمی‌شناختم.

بعداز عضویت در سپاه پاسداران به اتفاق دوستان در مرکز آموزشی پادگان حر حضور پیدا کرده و بعداز اینکه با خصوصیات اخلاقی همدیگر آشنا شدیم؛ صمیمیت خاصی بین ماچند نفر مخصوصا آقای پنجعلی و آقای حمیدرضا اصغری ایجاد شد، بچه‌ها از ارومیه سلماس و خوی بودند.

در پادگان یک روحانی داشتیم فرمودند بیایید باهم یه عکس یادگاری بگیریم. همگی عکس گرفتیم و ایشان اظهار داشتند که بیایید بین همگی صیغه اخوت بخوانم.

بعداز اتمام فرمودند که ماهمگی باهم برادر شدیم وهمدیگر را رها نمی‌کنیم. تا اینکه خدا رحمتش کند شهید پنجعلی آمد و دست بنده را گرفت و به حاج آقا گفت که حاج آقا صیغهٔ من و بحرعلی را باید مجزا بخوانی و اشاره به حمید هم کرد و گفت شما هم بیایید. حمید هم آمد، یکی دست راستم و یکی هم دست چپم را گرفتند ومن را وسط انداختند.

حاج‌آقا برای ما سه نفر صیغهٔ برادری قرائت کردند.

شهید پنجعلی رحمت الله علیه خیلی شخصیت بالایی داشتند. روشنفکر بودند و خیلی منطقی،و حرکتهای ایشان خیلی باحساب و کتاب بود و چندبار هم پیشنماز ما شدند. یک‌بار هم بنده را هول دادند جلو که شما هم پیشنماز ما شوید.

در اردوگاه اکثرا  باهم بودیم که بعد از اتمام دورهٔ آموزشی تقسیم شدیم. پنجعلی افتاد قسمت عملیات و ما هم شدیم نیروی ستادی. روزگار غریبی بود. بعدها گه‌گداری در محوطهٔ سپاه و یا در سالن غذاخوری کم و بیش همدیگر را می‌دیدیم و احوالپرسی می‌کردیم.

شهادت زود اینها را چید و برد و فرصت نشد تا آنطور که شاید و باید آن مردان مخلص دیده شوند!

و شهادت به حق نصیبشان شد. روحشان شاد و نام و یادشان گرامی باد.

ان شاءالله که شفاعت شهیدان روزی ماهم بشود.

 

به روایت: حاج آقا بحرعلی حسینی

 

  • حسین غفاری

خداوند پنجعلی اکرمی قوشچی را رحمت نمایند.انسانی خیلی تمیز و خوب اخلاقی و از لحاظ پوشش مرتب و با ادب بودند. هیچگونه حرف زشت یا ناپسندی از ایشان، در طول سه سال همکلاسی نشنیدم. در مورد تکالیف و دروس همیشه آماده بود و هیچگونه اعتراضی در مورد وقت امتحانات تعیین شده از سوی دبیران محترم  نسبت به سایر همکلاسیهامون نداشت.

در زمان جنگ در مدرسه امیرکبیر همکلاسی بودیم. یک بار که آژیر قرمز کشیدن؛ همه رفتیم زیر نیمکتها. حتی دبیر  حسابداری هم که داشت درس یادمون می‌داد. آژیر سفید که پخش شد متوجه شدم یکی از همکلاسی هایمان شهید غلامرضا سلیم امینی از جا بلند شد و کیفشو انداخت رو کولش، دبیر گفت کجا؟ گفت هموطنای من دارند جنگ میکنند منم نشستم اینجا درس می‌خونم. من دیگه این درس را نمیخوام، می‌روم جبهه! و رفت.

پس از یکی دو ماه دیگه شهید شد و فکر میکنم پنجعلی نیز بعد از سلیم امینی رفتند سپاه اون موقع خیلی باهم در مورد دروس صحبت می‌کردیم حتی ایشان چون دفترهایش پاک و تمیز بود گاهی از ایشان بعنوان امانت میبردم خونه. و ایشان نیز گاهی از دفترهای بنده  استفاده می‌کردند البته ریا نباشه! بنده خطم کمی خوب بود واسه خاطر اون.

یادم هست موقعی که توی مدرسه بودیم برای مسابقه دوستانه والیبال به قوشچی می‌آمدیم. وقتی دیپلم گرفتیم، مدتی از هم دور بودیم و از حال همدیگه خبر نداشتیم. من تازه استخدام شده بودم که خبر شهادش را شنیدم.  انگار آب داغ بسرم ریخته شد و خیلی ناراحت شدم.

 

به روایت آقای حسینی مجد

یار دبیرستانی

  • حسین غفاری

در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹در دبیرستان امیرکبیر با شهید پنجعلی اکرمی قوشچی و شهید غلامرضا سلیم امینی همکلاسی بودیم،که برادر سلیم امینی درسال ۱۳۵۹ هنگام شروع جنگ به عنوان بسیجی به منطقهٔ جنوب اعزام و درابتدای جنگ به درج رفیع شهادت نائل آمد،که امیدوارم خداوند متعال در روز قیامت هر دو را از شفاعت امام حسین(ع) بهره‌مند نماید.

شهید اکرمی قوشچی؛ یک شخصیت والایی داشت که بنده بعد چندین سال از شهادت ایشان، شناخت واقعی پیداکردم. ایشان از جمله دانش آموزانی بودند که همیشه کتاب به دست در جاهای خلوت مطالعه می‌کرد. یک دوست صمیمی هم داشت بنام آقای فرمان پاک چنقرالو که از خانواده‌ای مؤمن ومتدین بود که به اتفاق هم در نماز اول وقت ظهر و عصر مدرسه شرکت می‌نمودند. پنجعلی چهره‌ای خوب  و همیشه محاسن داشت و از نظر لباس پوشیدن با کت و شلوار تمیز و مرتب،انگار که آدم پنجاه ساله است و با تجربه. برخورد اجتماعی‌اش با دبیران و دیگر دانش آموزان خیلی خوب بود. کتاب و دفتر مرتبی داشت که همیشه در جلو چشمم مجسم است.

اما افسوس از اینکه نشانی از شهید بزرگوار در شهر نیست. امیدوارم مراتب عزت و بزرگی شهید گرانقدر از طریق صدا وسیمای استان منعکس تا همانند سایر شهداء، چگونگی شهادت ایشان به سمع و نظر مردمان شهیدپرور رسانده شده و در تاریخ انقلاب و اسلام ثبت و ضبط شود.

به روایت: محمدباقر مهدی پور

همکلاسی شهید، 30 اردیبهشت 1395

  • حسین غفاری

طبق آیه قرآن کریم شهید زنده است و پیش خداوند روزی می‌خورد.  هرکس شک کند شهید مرده است به کلام خداوند ایمان ندارد.

آشنائی من با پنجعلی اکرمی قوشچی به زمان کودکی برمی‌گردد. بعداز تعطیلی مدارس در فصل تابستان، در کارهای کشاورزی به پدر و مادر کمک می‌کردیم.

یک کار خوبی که من از ایشان یاد گرفتم این بود.  پنجعلی بعداز فارغ شدن از نماز در مسجد حضرت صاحب الزمان (عج) به سجده می‌رفت و سجده شکر بجا می‌آورد و در سجده پشت دست‌هایش را به زمین می‌گذاشت. شکر نماز بجا می‌آورد و دعا می‌کرد. امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرمایند «انسان در سجده بخداوند نزدیک است».

ایشان دنبال حقیقت زندگی بود. با گروهک‌ها در اول انقلاب جرّوبحث می‌کرد. حقیقت را در پاسداری دین یافت و با جان و دل در راه عقیده، جهاد کرد. پای عقیده خود تا آخرین نفس ایستاد. تا اینکه به آروزی خود رسید. روح مطهرش شاد.

بعداز شهادت ایشان، خواب و قرار نداشتم. اوایل شهادتش بعضی وقتها او را در خواب می‌دیدم. یک شب خواب دیدم  ایشان از قبر بیرون آمده و مردم او را روی دوششان می‌بردند. او را بغل کردم و بوسیدم. بعد از خواب فکر می‌کردم من هم پیش او خواهم رفت. تا اینکه اسیر شدم!

بعد از سه ماه آزاد شدم و مردم مرا روی دوششان بردند. و خواب آن شب من اینگونه تعبیر شد.

توصیه من به دوستان ان است هر وقت مشکل در زندگی داشتند، به شهدا متوسل شوند. این یک حقیقت است که علما نیز به آن توصیه کرده‌اند.

ایشان مثل علی‌اکبر امام حسین (ع) شهید شده، لذا درجه‌ای دارد که اگر کسی به او متوسل شود؛ مشکلش زود حل می‌شود.

تابستان دنبال یک وام بودم. سه ماه بود دنبال دوتا ضامن بودم جور نمی‌شد. گویا در خواب یکی بمن گفت مشکل داشتی به شهدا متوسل شو!

آمدم کنار مزار شهید و با او درد و دل کردم. پنج دقیقه طول نکشید بجای دو نفر، سه اعلام آمادگی کردند.

حرمت شهدا از این هم بالاتر است.

 

راوی: آزاده سرافراز کربلایی غلامحسین رضائیان ازقوشچی

  • حسین غفاری

ایستاده از راست: سهراب مصری، حسین غفاری، شهید عادل حداد، حبیب نجف پیر، بایرام مصطفوی، نادر محمودی نژاد

نشسته : مجید فشاری 

............................................

سال ۱۳۶۱ما محصل بودیم و در عین حال فعالیت‌هایی در بسیج دانش آموزی سپاه داشتیم.

 آن موقع سردار قربان‌نژاد و شهید پنجعلی اکرمی قوشچی باهم مسئولیت بسیج دانش آموزی را برعهده داشتند. با عنایت به اینکه کشورمان مورد تهاجم قرار گرفته و درگیر جنگ بودیم، لذا لازم بود که جبهه­‌ها  به لحاظ تأمین نیروی انسانی تقویت شود و بسیج دانش آموزی بهترین محل برای جذب و آماده سازی برای جبهه‌ها بود.

 در همین زمینه شهید اکرمی و سردار قربان‌نژاد یک اردوی یک هفته‌ای تدارک دیدند که بنده هم توفیق حضور در این اردو را که در اردوگاه مالک اشتر برگزار شد، داشتم.

به‌قدری برنامه‌ها فشرده و پر محتوا بود که با همان یک هفته اردوی آموزش نظامی و عقیدتی، به جبهه اعزام شدم. در واقع در یک هفته به اندازه یک ماه آموزش برنامه‌ریزی کرده بودند. صبح بعد از نماز و قبل از  صبحانه یک کلاس داشتیم. تا ظهر دو یا سه کلاس آموزشی داشتیم. بعداز نماز و نهار دو تا کلاس عملی داشتیم و شبها هم رزم شبانه و آموزش شبانه داشتیم که به نوبه خود کمک بزرگی در جهت تأمین نیروی انسانی جبهه‌ها بود.

یادم می‌آید روز آخر که جمع شدیم تا اختتام دوره اعلام شود، یکی از بچه‌ها با صدای بلند فریاد زد:

«آقا سعید آقا قوشچی اذیت کردیم، ببخشید!»

 و همه این جمله را چند بار تکرار کردیم.

 

به روایت حاج حبیب نجف‌پیر

  • حسین غفاری

 

شهادت طلبی به معنای آن است که در عرصه نیاز جامعه به فداکاری، مصالح شخصی و خانوادگی، انسان را مانند غل و زنجیر پای بسته نکند، بلکه انسان شهادت جو، مرز و حصار خودیت و دلبستگی و تعلق خانوادگی را پاره می‌کند و در راه آرمان‌های مقدس، عاشقانه و بدون اندک درنگ به پیش می‌تازد.

شهادت درجه ای است که خداوند نصیب افرادی می کند که قابلیت آن را داشته باشند. یعنی، واقعا اهل تقوا بوده و عاشقانه آن را طلب کند.

شهید پنجعلی اکرم قوشچی بصیرتی در دهه ۶۰ پیدا کرده بود که اکنون از برزگان که ادعای انقلابی گری می‌کنند آن بصیرت ایشان را در حال حاضر ندارند. الگوی بصیرت و ولایت مدار که چهل سال پیش برابری می‌کرد باشهدای مدافع حرم کنونی.

خداوند قرین رحمتش نماید.

دوست و همکلاس دبیرستانی

توحید نظامی مجد

  • حسین غفاری

 

عشقین آل قان دوغرو معناسین گزه‌ک

گور نه عاشیقلر کئچیبلر باشیده‌ن

گوز یوموبلار دونیا، یار، یولداشیده‌ن

قطعه قطعه دوغرانیب پیکرلری

بوش قالارمی هئچ گورون سنگرلری

گئتدی قوربانگاه عشقه  «اکرمی»

قویمادی دوشسون الینده‌ن پرچمی  

بخشی از منظومه «عشقین دریاسی» سروده شاعر ارجمند آقای «پناه پور»

برای دانلود کل شعر که برای 14 شهید حکی سروده شده اینجا را ضربه بزنید.

  • حسین غفاری

 

گلی گم کرده‌ام می‌بویم او را 

ز کنج ضاحیه می‌جویم او را 

چو نصرالله در راهی که پیمود

زجان و دل کنون می‌پویم او را

  • حسین غفاری

 

سال 1361 تازه به زور داشت 16 سالم جور می­‌شد چون متولد اسفند 1345 بودم. لذا هر کاری می‌کردم به جبهه اعزام شوم، نمی‌شد.

یک دوستی داشتم به اسم آقامحمد، یک کاغذجور کردیم بعنوان رضایت نامه والدین،محمد زرنگی کرد و  انگشت شصت خود را روی استامپ مالید تا بزرگ دیده شود و زد زیر رضایت نامه، اما من انگشت کوچک خود را زدم!

رضایت نامه‌هایمان را که آوردیم واحد بسیج تحویل بدهیم، مال آقا محمد را تحویل گرفتند ولی به من گفتند برو پدرت را بیاور! به قول خودمون گفتم «ددن یاخجی ننن یاخجی»، از ما اصرار و از آنها انکار. گفتند زیر ورقه روخودت انگشت زدی، کلک ما لو رفته بود و کاری از پیش نبردم.

یک روز  آقای پنجعلی اکرمی قوشچی آمده بودند مسجد محلهٔ قدیمی ما «داش مسجد» که من در آن محله به دنیا آمدم. جلسه‌ای گذاشتند و اظهار داشتند که از طریق حوزهٔ بسیج دانش آموزی برای جبهه ثبت نام می‌کنیم. گل از گلمان شکفت و خوشحال شدیم. گویا روزنه امیدی برای اعزام ما پیدا شد. من  و آقای علی علمداری برادر مهدی، از همین طریق از مسجد ثبت نام کردیم و در سال۱۳۶۱موفق به اعزام و حضور در جبهه‌های حق علیه باطل شدیم. اعزام ما مصادف شده بود با «عملیات رمضان».

لذا من اولین اعزامم را و باز شدن این راه را مدیون شهید اکرمی قوشچی هستم.

به روایت سرهنگ پاسدار حاج امیر علی پور

 

  • حسین غفاری

هفته دفاع مقدس مبارک باد

قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ... (بخشی از خطبه 87 نهج البلاغه)

اینها کسانی هستند که با رعایت تقوای اسلامی و دوری جستن از هوای نفسانی خود را برای خدا خالص گردانیده و همه اعمالشان را از بهر خدا پاک کرده‌اند آنگاه خداوند تبارک و تعالی نیز آنها را خالص گردانیده و پاک نموده است.

از یادداشت برداری‌های شهید اکرمی قوشچی

  • حسین غفاری