شهیدانه
هر دوی ما از روستا برای ادامه تحصیل به شهر آمده بودیم. برای همین در شهر خانه اجاره کرده و اغلب با هم بودیم. مدت 6 سال با شهید پنجعلی اکرمی قوشچی با هم بودیم. هیجکس از دوست شدن و یا دوست بودن با او پشیمان نمیشد. حتی بچههای چپی هم به ایشان احترام خاصی قائل بودند.
برخورد مهربانانه او زبانزد همکلاسیها و حتی دبیران بود. من ندیدم زبانش به ناسزا و یا حرف زشت باز شود. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، نمازهایمان را در اول وقت میخواندیم.
حالا که فکر میکنم انگار همان 6 سال اندازه 60 سال بود. مدیون خصوصیات اخلاقی شهید اکرمی هستم. واقعاً او شهیدانه زندگی کرد. با اینکه در اوج جوانی بودیم ولی هیچوقت آن متانت و سر به زیری را از دست نمیدادیم. بنده از اخلاق نیکوی ایشان خودم را ساختم.
دبیرستان را که تمام کردیم من به تهران رفتم. مدتها بود که از پنجعلی خبر نداشتم. در دوره آموزش نظامی بودم که خبر شهادت مظلومانه وناجوانمردانه این عزیز را از طریق روزنامه مطلع شدم و تا روزها در شوک بودم. یک دوست ویک برادر را از دست داده بودم. نتوانستم در مراسم این شهید و یارانش شرکت کنم و این برایم سنگین آمد.
به روایت آقای عسگر یوسفی گنج آباد
- ۰۳/۰۶/۱۳