
... این قدمهایی که شما برمیدارید، شاید مصداق واقعی فرمایش مقام معظم رهبری باشد که فرمودهاند «زنده نگه داشتن یاد شهداء کمتر از شهادت نیست.»
ان شاءالله در این راه ثابت قدم و پایدار باشید. خداوند شما را از شفاعت شهداء برخوردار کند، ان شاءالله.
ما از برخی شهدای گذشته در دوران دفاع مقدس خاطراتی داریم. در مقاطع مختلف و در عملیاتهای گوناگون.
من در حدود سالهای 1358 و 1359 سوم راهنمایی میخواندم و در بسیج دانش آموزی فعال بودم. مسئول بسیج دانش آموزی آن زمان آقای سعید قربان نژاد بود.
عمده برنامههای ما، علاوه بر این که در خود مدرسه بود، در فعالیتهای فرهنگی و آموزشی بسیج هم شرکت داشتیم.
عمدۀ آموزشها در داخل شهر و در مجموعۀ فضای دانش آموزی رخ میداد که بیشتر کلاسهای عقیدتی بود. آن موقع سیدی و فلش و کامپیوتر که نبود. میرفتیم و از نوارهای ویدیوئی آیت الله مظاهری و یا نوار کاستهای مختلف که در اختیار بسیجیان و دانش آموزان گذاشته میشد، از صحبتهای علماء استفاده میکردیم. برخی از کلاسها هم حضوری بود. معمولاً هر هفته یک جلسه اردو داشتیم.حداقل ماهی یکبار اردوی صحرایی داشتیم. ما را به مرکز آموزش مالک اشتر یا کوه «علیپنجهسی» می بردند. کوهنوردی، پیاده روی و ... داشتیم.
در مالک اشتر دورهها و کلاسها، به صورت شبانه روزی برگزار میشد. من در مرکز آموزش مالک اشتر با شهید اکرمی قوشچی آشنا شدم. هم مربی سلاح و هم مربی تاکتیک ما بود. در خاطرم است که آنجا به کلاسهای ما میآمد و کلاسهای خوبی را برگزار میکرد و شاید از مربیان شاخص بود.
مربیان تاکتیک عمدتاً مربیان جدی بودند. بر عکس قیافه مربیها که معمولاً خشن بودند، قیافۀ شهید اکرمی اینگونه نبود. ولی اقتدار داشت و بچهها معمولا از او حساب میبردند.
یک روز ما بین کلاسها، تعدادی از بچهها به حمام رفته و استحمام میکردند که به یکباره بشمار سه داده شد! یک تعداد در داخل بودند تا بیایند آماده شوند و بیایند آسایشگاه، شهید اکرمی قوشچی با رگبار وارد مجموعه آسایشگاه شدند. بعد بدو بایست و غلت و سینه خیز و ... به نیروها دادند. تقریبا عین رزم شبانه، اتفاق آنچنانی در روز رخ داد.
در کنار کلاسهای نظری که برگزار میکردند، کلاسهای عملی هم برگزار میشد. مانند عبور از موانع. در عبور از موانع، اول مربی تمام مسائل را خودش آموزش داده و سپس خودش یکبار انجام میدهد. بعد نیرو ها یکی یکی انجام میدهند و مربی کمک میکند.
در یک مورد در زمستان که هوا سرد بود، طنابی وصل کرده بودند که از سکوی پرش رها شویم و به سمت تور رفته و آن را میگرفتیم. در سرمای زمستان گرفتن طناب خیلی سخت بود و دستها سُر میخورد و فرد نمیتوانست خودش را نگه دارد. آقای اکرمی انتهای طناب را گره زده بودند و به ما میگفتند حداقل از پایین، پاهایتان را قلاب بزنید تا طناب حالت تکیهگاه شود تا بتوانید خودتان را نگه دارید تا به تور برسید.
خودشان راحت میرفتند. ولی برای ما سخت بود تا بیاییم تمرین کنیم و عادت کنیم. شاید یکی از سختترین موانع همان مانعِ پرش به تور بود.
در آن سرمای زمستان،فاصلۀ مابین سکوی پرش تا تور در پائین،آب بود که یخ زده بود. اکثر بچهها میافتادند پایین. وقتی که میافتادند لباسهایشان خیس میشد و سردشان میشد. در آن فضا برادران آتش روشن میکردند تا نیروها گرم شوند و بدنشان را خشک میکردند. کسانی که زیاد میافتادند را به حمام میفرستادند تا لباسهایشان را عوض کنند.
در کلاسهای نظری شهید اکرمی در کنار آقای قربان نژاد بود. مربیها آن زمان چند منظوره بودند. یعنی یک مربی همه فن حریف بودند. یعنی هر کلاسی را میتوانستند اداره کنند. بعدها مربیان را جدا کردند، مربیان آموزش عمومی، مربیان تخصصی خاص سلاح، مخابرات، تخریب و ... .
شهید از جمله مربیان همه فن حریف ما بود که ماشاءالله در تمام موضوعات تسلط داشت.
شهید اکرمی قوشچی خوش برخورد، خوش اخلاق، خوش چهره و دارای پوشش منظم بود. از جمله مربیانی بود که در آن دورۀ نوجوانی و جوانی برای ما الگو بود. خدا تمام شهدا را بیامرزد. این شهید عزیز از نظر پوشش الگو به تمام معنا بود. او در دوران مربیگری با خیلی از رفتارها، منشها و کردارهای خود ما را راهنمایی کرد. در آن سن و سالی که ما داشتیم، از کسی حرف قبول کردن سخت بود ولی از ایشان حرف شنوی داشتیم بخاطر آن خصوصیتهایی که داشتند.
ان شاءالله که به حد و اندازه و شرایطی برسیم که خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر و به شهادت کند. واقعیت این است که انسان بعد از این همه تلاش و زحمت، با مرگ طبیعی از دنیا برود، ضایعه است. رزمندگان دوران دفاع مقدس که با چنین الگوهایی وارد میدان رزم و نبرد شدند و جنگ کردند.
ان شاءالله ما هم بتوانیم راه شهدا را برویم و ما هم منشأ خیر و برکت باشیم.
بخشی از خاطرهگویی آقای حسین پناهی

- ۰ نظر
- ۲۳ آبان ۰۴ ، ۰۸:۱۰


